سوفياسوفيا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

نینی آتی

دخمرمون اكشن ميزنه

ديشب براي اولين بار بابايي دخمرشو با دستاش لمس كرد فداششش بشم خيلي وقته كه مامان حركتاشو حس ميكنه تقريبا از 10 هفتگي  ولي بابايي تا حالا نديده بود كه  تا اينكه ديشب دخمر داشت براي خودش اكشن ميزد  كه بابايي رو صدا كردم  دستشو گذاشت رو دلم و ضربه هاي محكمشو حس كرد خيلي ذوق كرده بود خيلي هيجاني بود  (اشك شوق)  خدايا ممنون كه اين هديه قشنگ با تمام احساساتشو بهمون دادي ...
9 شهريور 1392

خریدای دخمرمممم

٢ روز آخر هفته یه روز با خاله جون و یه روز با بابایی رفتیم واسه دخمرمون کلی چیزای خوشگل خریدیم  مامانی دیگه آخر شب از خستگی نا نداشت اما خوب شد دیگه خیالمون راحت شد فقط مونده سرویس خوابش که اونم اول باید اثاثای بابایی رو از اتاق دخمرم بریزیم تو خیابون   دخمرممم بی صبرانه منتظر دیدنتیممم ...
9 شهريور 1392

دخمرم 4 ماهه شده

دخمرم ٤ ماهه شده  ای جووونمممممم آخیششش چه حس خوبیه که دیگه میتونم بگم دخمرم و مجبور نیستم بگم نینی الان صداهامونو میشنوه دیگه باید مواظب حرف زدنامون باشیم  تازه اسم جیجرمونم تعیین کردیم اما فقط خودمون سه تا میدونیم و قرار شده راز بمونه ...
15 مرداد 1392

سونو تعيين جنسيت نينى

صبح پنج شنبه سوم مردادماه بود حالا دیگه ١٦ هفته تموم شده ٣ روزم گذشته تازه  بعد از انجام يه سرى كاراى ادارى ثبتى با باباى نينى رفتيم مطب دكتر معصومى تا ببينيم بالاخره بايد نينيمونو دخمل صداش كنيم يا پسمل! دكتر پراب رو گذاشت تا نينى رو ببينه   اون لحظه فقط برام سلامتيش مهم بود و اصلا به جنسيتش فكر نميكردم.  دكتر از سلامتش خبر داد دلم آروم گرفت. اولش نينى سركارمون گذاشته بود و پاهاش جمع بود دكتر گفت چند تا سرفه كنم با هر سرفه نينیم قربونش برم شوت ميشد اينور اونور تا اينكه بالاخره خودشو معرفى كرد و فهميديم خانوم خانوومااا داريمممم ایی جوونمممممم  واااى د...
15 مرداد 1392

سونو NT

از اول هفته لحظه شماري ميكردم تا سه شنبه بشه. بالاخره 4 تيرماه رسيد. عصر باباي نيني اومد سركار دنبالم و با هم رفتيم سونوي دكتر معصومي رسالت با هم رفتيم تو اتاق سونو تا نينيمونو ببينيم. جيجلشو بشممم الهي سرشو تكون ميداد نينيممم. انگار داره حرفاي دكتر رو كه از سلامتش خبر ميداد تاييد ميكنه. صداي قلبشم گذاشت دوتاييمون شنيديم قربون توپ توپششش بشمممم  135 بار تو دقيقه ميزد. اولين باري بود كه باباش ميديدش براش جالب بود ذوق كرده بود ميگفت چرا صداي قلبش مثل صداي پاي اسبه؟ ...
10 تير 1392

طنین دلنشین ترین نوای زندگیم

دیروز یکی دیگه از هیجانی ترین روزهای عمرم رو تجربه کردم. صبح با بابای نینی رفتیم سونوگرافی، دل تو دلم نبود دیشب از هیجان تا صبح خوابم نبرد. ساعت ١٠ اولین نفری بودم که وارد اتاق سونو شدم تو مانیتور یه نقطه دیده میشد نینیممممم بودددددد   دکتر صدای دستگاه رو بلند کرد وووووااااااااییییییییی خیلی خاص بود یکی از ناب ترین لحظات زندگیممم بود واقعا دلنشین ترین نوای هستی بودددددد. البته از شووووووق  خدایاااا شکرتتتتتتتتت ...
1 خرداد 1392

بهترین خبر زندگیم

پنج شنبه ١٢ اردیبهشت ٩٢ روز مادر  بهترین خبر زندگیم که مامان شدن بود رو از آزمایشگاه گرفتم.  خدایا شکرتتتتتتتتت   ...
1 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نینی آتی می باشد